از این تختهسیاهها کنار همه کافهها و رستورانها هست. با خط نستعلیق انگلیسی غذای روز -یعنی ارزانترین غذای روز- را مینویسند روی تابلو. غذای دومی بد نیست. فیله ماهی سالمون، با ریزوتوی چغندر (که اگر مریم خواب نبود ازش میپرسیدم و بعد اینجا طوری مینوشتم یعنی که میدانم چیست) با پنیر بُز (که مریم میگوید از بُز رندهشده تولید میشود) و راکولا (یک نوع سبزی تند). ماهی سالمون در کنار پیتزا و فسنجان و کباب کوبیده و قیمهبادمجان و تهچین مرغ و کلمپلوی شیرازی و آلبالوپلو با ماهیچه از خوراکهای بهشتی است. اگر غذای دیگری یادم آمد در آیات بعدی ذکر خواهد شد.
عکس اول را خودش گرفته. روز میز از بازتابش و شکست و تجزیه نور و رنگهای شبهرنگینکمان یا به قول خودش ریخنبوخ خوشش آمده و آنقدر سلفی گرفته تا عاقبت شده همانی که میخواسته. دومی را من گرفتهام. خانمی شده. گاهی در جواب بچهها که حالش را میپرسند میگویم مردی شده برای خودش. یک روز قبل تولدش بود و خوشتیپ کرده برود پیش دوستش. همراه مامان و بابا البته. چشم به هم بزنیم خوشتیپ میکند و تنهایی میرود. دختر بابا.
چند ماه پیش یکی پرسید بزرگترین دستاورد زندگیات چه بوده؟ جواب آماده نداشتم. فکر کردم چه دارم که اگر نداشته باشم جای خالیاش پر نمیشود. گفتم خانوادهام. سوالکننده از جوابم خوشش آمد ولی جوابی نبود که بخواهد بشنود. بعدش گفته بود فلانی زیادی راستگو است. به درد بیزنس نمیخورد. به قول خارجیها I'm going to take it as a complement.
دستخط فارسی آیدا. موقع نوشتن مشق بازیگوشی کرده و جملهای که مادرش در توصیف رفتارش گفته را -با کمی ایراد نگارشی- نوشته روی اولین کاغذی که دم دستش بوده. خط بانمکی دارد. همین قدرش را هم البته با خون دل یاد گرفته.
کتابخانه دلفت. جای بسیار خوبی است. طبق شنیدهها البته. داخلش برای بچهها علاوه بر کتاب وسایل نقاشی و کاردستی و بازیهای کامپیوتری هم هست. باید هفتهی بعد یکی دو روزی اینجا کار کنم ببینم به جایی میرسم یا نه. این جمله آخر را البته امروز بیست و سه نوامبر مینویسم و ربطی به تاریخ عکس ندارد).