کسی که موضوعی را آنقدری نداند که قادر به انجامش باشد، تدریس را انتخاب میکند. این جملهای است که در دانشگاه زیاد به گوشمان میخورد. گوینده یا دانشجوی پرمدعاست یا از اهالی صنعت. هدف البته مشخص است: تحقیر اساتید دانشگاه. البته که هر شنوندهای بلافاصله دو دو تا چهار تا میکند و موضوع را میگیرد. قضیه به زبان ساده این است که در رشتههای فنی، پولی که یک دانشآموخته با مثلن بیست سال تجربه کار فنی میگیرد بسی بیشتر از حقوق پروفسوری است با همان میزان تجربه کاری (در اروپا البته). پس دلیلی ندارد که شمای متخصص قید آن پول درشت را بزنی و بروی سر کلاس درس. مسئله برتری ثروت بر علم هم که برای مخاطب اروپایی مدتهاست حل شده. در ایران البته فکر کنم -به جز موارد خیلی خاص- تفاوت درآمد زیاد نیست. پس جمله بالا هم کاربرد چندانی ندارد.
در هر حال اولین پولی که از دانش مهندسی نصیبم شد، از راه تدریس بود که طبق اصل پاراگراف قبل به عنوان کار علمی پذیرفته نیست. دومین پول از راه انجام تکالیف درسی همکلاسیها بود که البته تقلب است. هرچند که گویا همان کاری که ما برای تفریح و پول صبحانه میکردیم الان تجارتی است بس پررونق. اولین پول درشت را اما خوب یادم است که نتیجهٔ شبیهسازی یک واحد پلیاستایرن بود. یک میلیون و صد و بیست و پنج هزار تومان تمام. مدیونید اگر فکر کنید ذرهای دانش پلیمریزاسیون در مغز من بود. کار در صنعت شاید بیش از نود درصدش کپیبرداری-تکرارِ هوشمندانه است. نه، نود و نه درصدش. یک مثال حل شده میگیری و تطبیقش میدهی با مسئله خودت. بالا و پایینش میکنی. آنالیز حساسیت. مقایسه با دادههای واقعی و تمام. گاهی که موضوع جدید باشد، بسته به کنجکاوی خودت شاید یکی دو تا کتاب هم ورق بزنی. بلکه هم مقالهای. ولی کار حرفهای اگر باشد به قول فرنگیها who cares. کار را باید سر وقت تحویل بدهی. فهمیده انجام دادی که خوش به حالت. نفهمیدی هم از پولت کم نمیشود.
این هفته را مرخصی گرفتم برای کار روی یک پروژه مشابه. این دفعه البته مثال حل شدهای وجود نداشت. مجبور شدم معلومات شیمی آلی، واکنشهای شیمیایی، ترمودینامیک و نامعلومات پلیمریزاسیون را مرور کنم. بیشتر از چیزی که تخمین میزدم وقت گرفت. هنوز هم تمام نشده. ولی دیروز کمرش شکست. آموزنده بود و مفرح. تفریح، کار را لذتبخش میکند و خستگی کار به تن آدم نمیماند.
راستش را بخواهید آنقدر تجربه کار با این نرمافزارهای شبیهساز دارم که بدون نیاز به مطالعه و فهمیدن موضوع، توان حل یک مسئله نسبتن ساده را داشته باشم. وقتم را اگر صرف خواندن نکنم، کار را هم زودتر تحویل میدهم. پولم را میگیرم و میروم پی کارم. ولی همهٔ مزهٔ کار میرود و خستگیاش هم میماند. اصلن دروغ چرا خستگیاش هم زود میرود. کار بیمزهای بوده که پولی برای من آورده و چیزی هم به دانشم نیفزوده. مسئله برتری علم بر ثروت برای من مخاطب ایرانی هنوز حل نشده. ولی زورمان را میزنیم.