الان از صحبت با یکی از همکارها برگشتم. میگفت که با یک شبیهساز مخزن کار کرده و تصمیم گرفته با یک شبیهساز معروفتر کار کند. خواستم توی اینترنت دنبال نرمافزاری که صحبتش شد بگردم که یادم آمد اینترنت را تحریم کردهام برای یک ماه. در هر صورت با توجه به اینکه روی کامپیوترم هم نصب نبود فقط وقتم تلف میشد.
یک حمله عصبی جدید: با retext این پست را مینویسم ولی uberwriter را ترجیح میدهم. خواستم دنبال برنامهاش بروم توی اینترنت. باز هم اگر میرفتم فایدهای نداشت. فقط فونتش بزرگتر و قشنگتر است و پسزمینهی خوشرنگی دارد. ولی کار بیشتری نمیکند.
نرمافزاری که خیلی به دوری من از اینترنت کمک میکند اسمش هست freetuxtv. نسخه در حال توسعهاش روی لینوکس مینت خوب کار میکند. رادیوهای زیادی هم دارد برای شنیدن موسیقیهای ملایم.
شبها معمولن اخبار روز را مرور میکردم و تاکشو میدیدم: جان استوارت، استیون کلبرت و جان الیور. دیشب ولی با آیدا ویپارتی بازی کردیم. کمی در خوردن زیادهروی کردم که شاید از علائم ترک اعتیاد باشد. در عوض پنجاه صفحهای از کتابم خواندم. خاطرات کاملن واقعی یک سرخپوست نیمهوقت. کتاب روان و خوشخوانی است و بسیار توصیه میشود. بعدن باید کمی دربارهاش بنویسم. امروز صبح چندان هوس اینترنت بازی نداشتم. مشغول نوشتن گزارشم هستم. پروپوزال را چک کردم دیدم خوشبختانه از برنامه عقب نیستم. کیفیت یکی دو تا از کارها میتواند بهتر باشد ولی در کل مشکلی نیست. مطالب درس ژئوترمال انرژی را داریم با حمید مقاله میکنیم. باید ایدههای مربوط به انرژی را زودتر بنویسم تا از سرم نپریده. یکی دو تا کار کوچک هست روی زغال سنگ که دوست دارم بنویسمش. فکر کنم شدنی هست اگر وقتم را خوب تقسیم کنم. یکی از عادتهایم موقع نوشتن استفاده از google scholar است برای اضافه کردن رفرنس به فایل بیبتک. البته میشود خیلی راحت تایپش کرد ولی خوب اینجا بحث بر سر گشادترین راههای رسیدن به خداست. یک کاری که باید در آینده بکنم این است که هر مقالهی مناسبی که دیدم و دانلود کردم، حتمن مشخصاتش را به فابل بیبتک اضافه کنم. یکی از روشهای اتلاف وقت برای من چک کردن و گاهی یاد گرفتن سطحی نرمافزارهای مختلف بوده و هست. شاید قبلترها این کار خیلی هم بد نبود. ولی از یک جایی باید ابزار کارت را پیدا کنی و با همان ادامه بدهی. اگر لازم باشد میشود با ترکیبی از ابزارهای مختلف هم کار کرد. ولی یادگرفتن نرمافزار وسط کار حرفهای غلط است مگر اینکه کارفرما استفاده از آن نرمافزار خاص را توصیه کرده باشد. یک چیزی که وقتم را میگرفت چک کردن نتایج فوتبال اروپایی بود. مثلن الان خیلی مایلم نتیجه بازی رئال مادرید را بدانم. واقعیتش البته این است که هیچ عایدی برایم نداشته و ندارد. الان دارم مغزم را کنترل میکنم که قضیه را فراموش کند. امروز وقت کمتری تلف کردم. البته به جز دقایقی که به software center سیستم عامل کامپیوترم سر زدم و یکی دو تا ابزار نصب کردم برای آینده کمی دور کمی نزدیک که به متلب دسترسی ندارم. این هم جزو برنامههایم باید باشد. یاد بگیرم چطور با این نرمافزارهای آزاد نمودار بکشم به هما خوبی و تر و تمیزی متلب. احتمالن برنامه دویدن امروز را کنسل میکنم و الان میروم خانه پیش دختر.
دیشب قبل از رفتن مجبور شدم دو بار مرورگرم را باز کنم. یک بار برای زنگ زدن به خانه با dialnow و یک بار برای چک کردن حساب بانکی. اینها را جزو مسایل غیر ممکن ردهبندی میکنم. شب هم هوس دیدن سریال داشتم. تلویزیون را با یک raspberry pi وصل کردهام به اینترنت و با xbmc گاهی فیلم و سریال میبینیم. دیشب سریال early edition را خواستم تماشا کنم. همانی که یک فصلش را شبکه دو خودمان هم پخش کرد. داستان آدمی که روزنامه فردا را یک روز زودتر میگیرد و تلاش میکند به آدمهای صفحه حوادث کمک کند. سه فصل دیگر هم دارد که پخش نشد. سریال را آماده پخش کردم که مریم حوصله تماشا نداشت. یعنی من نداشتم. کلن موضوع پیچیده است. رفتم سراغ کتابم. سرخپوست پارهوقت. تا صفحه ۱۵۵ خواندم و خوابیدم. ریتم و سبک نوشتنش عوض نشده ولی حال و هوایش غمگین است. بگذریم. دیروز متوجه شدم که ایمیل یاهو را با evolution میشود چک کرد. اضافه کردمش به لیست ایمیلها. از صفحه زشت وبمیل یاهو راحت شدم. امروز شروع کردهام به گزارش نویسی. پیشرفتم ید نیست. میتواند سریعتر هم باشد. عصر باید آزمایشگاه باشم برای مرتب کردن set-up. فردا دانشجو برمیگردد و آزمایشهای آخرش را انجام میدهد. توی پرانتز بگویم که دانشجو از مراکش برگشته و اسهال شدید دارد. از صبح تا الان دوندگی داشتم برای مرتب کردن دستگاه برای آزمایش با کربنات. تکنیسینی که core را سوراخ میکند پیدا نکردم. رفته بود ناهار. بعد از ناهار میروم سراغش. همین الان یک حملهی وقت ناهار دست داد برای چک کردن بی بی سی. مهارش کردم و بسی مفتخرم. تکنیسین را یافتم. گشادیاش میآمد امروز درستش کند. گفت میماند برای فردا بلکه هم جمعه. خواهش و تمنا و من بمیرم تبدیلش کرد به قولی نصفه و نیمه برای صبح اول وقت. ببینیم و تعریف کنیم. ساعت ۱۴:۱۵. خیلی هوس اینترنت بازی دارم. مغزم خوب کار نمیکند. رفتم کد متلبم را که برای رسم گراف استفاده میکنم برای octave هم تنظیم کردم. گویا نوع کاغذ را قبول نمیکرد که در هر حال چیز بیخود و به درد نخوری هم بود برای من که فقط میخواستم شکل را الکترونیکی ذخیره کنم. نسخه جدید متلب گویا نگاه جدیدی دارد به گرافیک. برایم ایمیل رسیده بود که تستش کنم ولی وقت نصب نداشتم. منتظر نسخه نهایی میمانم.
دیشب کتاب سرخپوست پارهوقت تمام شد. خواستم آن یکی کتاب نویسنده «پیرمرد صدساله ...» را بگیرم از اینترنت. چند ثانیهای رفتم توی libgen. کتاب پیدا نشد. فکر کنم حقم بود. دیشب باز هم حس و حال کامپیوتر و نوشتن نبود. با آیدا بازی کردم. دختر مدرسه که نمیرود بیشفعال میشود. من هم خسته. آخرش مریم برایش کتاب خواند تا خوابش برد. صبح دختر را زودتر بیدار کردم که شب زودتر بخوابد. باید عادت کند برای هفته بعد که میرود مدرسه. غذا هم سفارش داد. تخممرغ پاناکوکه با شیر. بعدش تصحیح کرد که «شیر شکلاتی منظورم بود». تخم مرغ پاناکوکه اسمی است که خودش اختراع کرده برای تخم مرغی که شکل پنکیک دارد. یک یا دو تا تخم مرغ را با یک قاشق ماست و نصف قاشق آرد سوخاری و کمی نمک با چنگال خوب میزنیم. کره که آب شد توی ماهیتابه مخلوط را میریزیم. یک ورقه پنیر میگذاریم روی مواد و در ظرف را میگذاریم تا روی شعله کم خوب بپزد. پنیر که ذوب شد در ظرف را برداشته کل تخممرغ پخته را پشت و رو میکنیم و گاز را خاموش. پنیر روی ماهیتابه داغ کمی طلایی میشود. غذای خوشمزهای میشود چون تخممرغش نرم است و پنیرش ترش. صبح زود رفتم سراغ تکنیسین و سفارش کردم core holder را آماده کند. یکی از اتصالاتش هم خراب شده بود که عوضش کردم. قول داده ده و نیم آماده میشود. آماده شده بود. وصلش کردم به دستگاه و با هلیم تست کردم که نشتی نداشته باشد. نداشت! با دی اکسید کرین فلاش کردم و الان میروم برای تزریق آب دریا (سنتز شده). میبینید آزمایشگاه چقدر شبیه آشپزی پاراگراف قبل است؟ آب دریا هم تزریق شد. یعنی الان دارد میشود با پمپ. نیم ساعت که گذشت فشار سیستم را زیاد میکنم تا همه گازکربنیک حل شود. داشتم فکر میکردم به استفاده از eureqa برای آنالیز دادههای آزمایشگاه. تعداد نقاطی که دارم هنوز زیاد نیست ولی به امتحانش میارزد. توی آزمایشگاه داشتم به جولیا هم فکر میکردم برای محاسبات فلش. اگر شروع کنم به نوشتم انواع type هایی که لازم دارم بقیه کد را میشود کمکم اضافه کرد. هرچند که جزییاتش به مطالعه بیشتر نیاز دارد.
دیشب به مطالعه علمی گذشت و یک کتاب دیگر از شرمن آلکسی نویسنده سرخپوست پارهوقت. امروز آنقدر کار داشتم که همین الان حین خوردن نهار دو (ساعت یک ربع به پنج عصر) دارم این چند خط را مینویسم. دستگاه آماده شده برای آزمایش. محلول درست کردم. سی ام سی را اندازه گرفتم. یکی دو نقطه دیگر لازم است که الان میروم برای اندازهگیری. اندازه گرفتم. ساعت شش و چهل دقیقه است و هنوز باید کار کنم. جذب روی کربنات زیاد است و باید خیلی محلول تزریق کرد. بروم دستگاه اندازهگیری کشش سطحی را خاموش کنم و برگردم. خانه هستم. با آیدا وی بازی کردیم و الان از توی تخت در حال تایپ کردن هستم. آزمایش را شروع نکردم. دیروقت بود و نمیرسیدم تمامش کنم. امروز آخر وقت خسته بودم و هوس اینترنت بازی داشتم. ولی خودم را هرطوری بود جلوی نفس عماره را گرفتم. فردا میروم آزمایشگاه و یواشکی آزمایش را شروع میکنم. میشود از راه دور هم کنترلش کرد. یک ایده دارم که کل آزمایش را بشود آنلاین کنترل کرد. الان کمی حضور فیزیکی هم لازم است. این یک هفته (یعنی پنج روز) که از اینترنت استفاده نکردم کتاب بیشتر خواندم، کار کامپیوتری مفید بیشتر کردم، گزارشم را مرتب کردم (هر چند تمام نشد)، مقاله ژئوترمال را با چند سال تأخیر شروع کردم و البته با آیدا خیلی بیشتر بازی کردم. راضی هستم. الان البته هفته تمام شده و بدم نمیآید کمی daily show تماشا کنم. ولی میگذارمش برای فردا و از تلویزیون میبینمش. به نظرم کامپیوتر را باید به عنوان وسیله تولید محتوا به کار برد. وسایل سرگرمی باید مجزا باشند. البته تماشای کارتون با دختر و فیلم با مریم داستان دیگری دارد.