سال نود و سه هم رو به پایان است. این نود و سه را که میخواستم بنویسم صفحه دسکتاپم را نگاه کردم. حسابش چند سالی هست که از دستم در رفته. از سال قبل دو تا کار خوب یادم مانده: ترک خیلی جدی خواندن سایتهای خبری و خواندن تعداد زیادی کتاب. سر فرصت لیست کتابها را مینویسم. به خصوص به خاطر کتابهای بدی که بینشان بود.
عید اینجا بد نیست. هوا هنوز سرد است و گاهی یکی دو ساعتی که خورشید در بیاید و دما برود بالای سیزده چهارده درجه [سانتیگراد]، کلهمان را از پنجره میبریم بیرون و زور میزنیم بوی عید را از دل هوای خنک دلفت بکشیم توی دماغ ایرانی بزرگمان. مریم -هر چند دماغش کوچکتر است- معمولن موفق میشود. من اما -با دماغ بزرگترم- چیزی از عید نمیفهمم. عید با آجیل و لباس قسطی و خانه بیبی عیدتر است. خوبیهای اینجا هم کم نیست. مثلن سریالهای روزانه و مردان آهنین نمیبینیم.
اعتیاد به پیادهروی را هم باید اضافه کنم به عادتهای خوب نود و سه. به قول خارجیها فیزیکالی سالمتر و سرحالترم. بیشتر یاد گرفتم و بهتر کار کردم. آرامترم از سالهای قبلتر.
نود و چهار سال مهمتری است. کارهای عقبافتاده و پشت گوش انداخته شده را باید جمع و جور کنم. توان و انرژیاش را دارم. ارادهاش را هم تا ببینیم.
بهارتان پیشاپیش مبارک.