۱- اولین باری که آمدم اینجا -یعنی دانمارک- برای مصاحبه فقط جلد این سرزمین را دیدم. آدمهایی به مراتب خوشلباستر -و نه زیباتر- از هلندیها. شاید میشد از پلهبرقی خیلی باریک خروجی فرودگاه و ورودی متروی کپنهاگ حدسهایی زد از نامرتبتر بودن اینجا در مقایسه با اروپای غربی خاصه هلند و آلمان (بهتر بود مینوشتم آلمان و هلند). ولی متروی بیراننده و قطارهای بزرگ و منظم اینجا چشمهایت را آنقدری خیره میکند که طراحی بد و زشت چهار تا پله را نادیده بگیری. راز خوشحالی دانمارکیها همین است: نادیده گرفتن و چشمپوشی و صبر.
۲- دانمارک بهترین کشور دنیاست اگر شما یک دانمارکی باشید. امکانات عالی و اغلب رایگان برای بچهها و پیرها که هزینهاش از مالیاتهای سنگین تامین میشود. ساده است: تو در دانمارک به دنیا آمدهای و هزینه تحصیل و درمان و کمکهزینههای مختلف زندگیت از جیب مالیاتدهندگان جوان پرداخت شده. حالا که کار میکنی باید جور بچهها را بکشی تا بزرگ شوند و هزینههای دوران کهولتت را بدهند. منطق خوبی است اگر اینجا به دنیا آمده باشی.
۳- ادعای بزرگی است آن هم فقط بعد از سه ماه زندگی در این کشور، ولی به جرئت میگویم هیچ چیز اینجا برای خارجیها طراحی نشده. جزییاتش بماند برای وقتی حال خوشی داشتم.