کلیسای جدید، صبح زود، از پنجره اتاق آیدا. خانه خوب و ارزان و راحتی داشتیم در مرکز دلفت که احتمالن آخر امسال ترکش میکنیم.
اینجا دانشکده معماری است. این برج را نمیدانم به چه کار میآید. دانشکده اصلی معماری همان اوایلی که آمده بودیم دلفت آتش گرفت و نابود شد. الان معمارهای آینده اینجا هستند. پارسال که رفته بودم دفاع یکی از این دانشجوهای توسعه پایدار به عنوان عضو کمیته، داخلش را هم دیدم که خیلی گوگوری مگوری و شیک است. یادم است مجبور شدم بر خلاف میل قلبی کمی به کار دانشجوی بیچاره برینم. مقصر استادش بود. نمرهای میخواست که حق دانشجویش نبود. آنقدر زیادهخواهی کرد که آدم بیتفاوت و آرام و بهتخممی مثل من را هم وادار به واکنش کرد. همینجا برایتان بگویم که ریدن به شدت مسری است. کافی است یکی شروع کند. همه حضار با قوت بیشتری ادامه میدهند. سعی کنید در یک جمع اگر یکی کار را شروع کرد سریع جمعش کنید. تنها راهش هم ریدن به کسی است که دارد به شما و کارتان گند میزند. استاد این دانشجو هم بلد بود. اما هنوز شروع نکرده بود که جواب دادم و سرتاپایش قهوهای شد. دیگر عضو کمیته هم با اسهال شدیدی ادامه داد و جنگ مغلوبه شد. بعد از دفاع استادش نه تشکر کرد و نه خداحافظی.