یک ماه بدون وب‌گردی - هفته چهارم

2014-09-21 12:26

یک‌شنبه چهارده سپتامبر دوهزار و چهارده

بابای آیدا هستم یک مسافر. امروز قبل از بیرون رفتن با آیدا برای خرید به سایت سوپرمارکت نزدیک خانه سر زدم. دیشب هم سایت آقای قائد را خواندم. امروز هم کرمم گرفت نتایج بازی‌های دیشب را دیدم و گل‌های دو تا از بازی‌ها را هم تماشا کردم. این از اعترافات. امیدوارکننده نیست. باید جدی‌تر با اعتیاد برخورد کنم. آخر هفته بیشتر به آشپزی گذشت. خوراک ماهی با آویشن و آب‌لیمو با سیب‌زمینی تنوری. همبرگر نیمه‌گیاهی هم درست کردم که تشکیل شده از نیم کیلو گوشت و نیم کیلو سویای خشک با هر مقدار آب که جذب کند (احتمالن نیم کیلو). ادویه‌هایی که به سویا طعم خوش همبرگر می‌دهد عبارت است از نمک، پودر سیر، فلفل قرمز، پودر تخم گشنیز و اگر دوست داشتید زردچوبه که اصولن به جز مربا به هر خوراکی می‌خورد. اندکی آب‌لیمو هم بی‌ضرر نیست. آرد سوخاری برای این‌که مخلوط خودش را بگیرد. از کاغذ پخت کیک استفاده کنید برای جدا کردن همبرگرهایی که با دست گرد و صاف شده‌اند.
یادم باشد درباره پیش‌غذای امروز بنویسم: ترید آب انار.

دوشنبه پانزده سپتامبر دوهزار و چهارده

امروز خیلی سرم شلوغ بوده از صبح. فرصت نفس کشیدن ندارم. الان دارم همزمان می‌نویسم و ساندویچ نان و پنیر می‌خورم و قهوه.
برگشتم. خیلی روز شلوغی بوده امروز. اعترافات امروز: استفاده از گوگل مپ جهت یافتن آدرس برای مریم، نگاهی به صفحه دانلود نرم‌افزارم، نگاهی به لیست فیلم‌های جدید (که اگر خوب هم بود وقت نداشتم تماشا کنم)، نگاهی به مقاله‌های جدید صفحهٔ گوگل اسکولار.
دارم با eureqa داده‌های کف را فیت می‌کنم. مدلش پیچیده‌تر از آن است که پیدا شود. باید منتظر داده‌هایی باشم که از آزمایش‌های خودم بیرون خواهد آمد.
بروم آزمایشگاه ببینم اوضاع چطور است. توی راه هم جیش کنم.
آزمایشگاه خوب بود. سلام رساند. همکارمان هم گویا سرش شلوغ بوده نرسیده بیاید آزمایش‌گاه. ما هم که نوکر شل هستیم. لازم نیست خبرمان کند!
کتاب «دختری که پادشاه سوئد را نجات داد» را چند شب پیش شروع کردم. کم‌کم می‌خوانم که گوشت تنم بشود از بس با مزه است این کتاب. مثل کتاب قبلی نویسنده‌اش.
امروز هم رو به تمامی می‌رود. برگردم سر حل مسائل بهینه‌سازی.

سه‌شنبه شانزده سپتامبر دوهزار و چهارده

دیشب قولم را شکستم و نود تماشا کردم. بحث اخراج علی دایی و مدیرعامل مترسک و رییس پولدار هیأت مدیره و البته پول‌های یامفت. عادل فردوسی‌پور هیچ وقت مجری خوبی نبوده و ضعف‌هایش را برطرف نکرده که هیچ، الان روی اعصاب هم می‌رود. هنوز هم یاد نگرفته جانب‌دارانه وارد گفت‌وگو نشود. مزه‌پرانی هم می‌کند که معمولن بی‌موقع و نامربوط است. مسابقه پیامکی‌اش هم که بیشتر شبیه گدایی لایک است. باید زودتر خودش و برنامه‌اش را درست کند. اگرجه با این وضعیت صدا و سیمای دولتی برنامه‌اش بی هیچ رقیبی سال‌ها پربیننده خواهد ماند.
طرفین دعوای دیشب را اگر بگذاریم کنار هم و جمع بزنیم با مجری فرهیخته دانش‌آموخته شریف، راحت می‌فهمیم که این مملکت حالا حالاها درست نمی‌شود.
دیشب نود را تماشا نکردم. شنیدم. مشغول برنامه‌نویسی بودم. هرچند چندان مفید نبود.
امروز هم یکی دو دقیقه‌ای از اینترنت استفاده کردم برای پیدا کردن داده‌های relperm. حسنش این بود که زود پیدا شد.
صبح دستگاه را تر و تمیز کردم و مرتبش کردم. پمپ را دادم به تکنیسین الکترونیک که وصلش کند به کامپیوتر. دستگاه آمادهٔ کار است.
کمی وقت تلف شد برای نصب citrix receiver. آخرش هم درست نشد. تقصیر خودم بود. نرم‌افزاری که زود نصب نشود گیرهای فنی بدی دارد که رفعش برای من سخت و در بسیاری موارد غیرممکن است. این بدترین موردی بود که در این چهار هفته از بابای آیدا سر زد. باید واقعن خودم را کنترل کنم. کافی است کمی شل بگیری. ناگهان خودت را می‌بینی توی سایت‌های جور واجور خبری مشغول به خواندن خبرهایی که به درد هیچ کجایت نمی‌خورد.

چهارشنبه هفده سپتامبر دوهزار و چهارده

امروز حتی فرصت نشد این فایل را باز کنم از بس سرم شلوغ بود. از هشت و نیم صبح کار کردم تا شش و نیم عصر. یک نفس. از اینترنت استفاده مفصلی شد برای یافتن روش برون‌یابی منحنی تراوایی نسبی. آخرش هم از هانس پرسیدم. چقدر این مرد می‌داند.
بعد از ظهر تمام وقت مشغول آنالیز داده‌ها بودم. ایدهٔ مختصری دارم که فکر کنم به جواب برسد.
دستمال توالت‌های دانشگاه چیزی از کاغذ سمباده کم ندارد.
با آیدا بازی کردم. الان به جایی رسیده که دیگر ادای باختن لازم نیست و خودش می‌برد.
الان هم موهایش را خشک کردم. دستم را گرفته و خوابیده. هر از گاهی چیزی هم می‌گوید. ساعت نه و ربع است و از وقت خوابش گذشته. بروم به بقیه کار امروز برسم.

پنج‌شنبه هیجده سپتامبر دوهزار و چهارده

تمام روز به کدنویسی و آنالیز داده‌ها گذشت. یک و نیم ساعت جلسه گروه. یک ساعتی صحبت با تکنیسین و دانشجو. حدود پانزده دقیقه از اینترنت استفاده شد که می‌توانست نشود. الان رو به موتم. بخوابم.

جمعه نوزده سپتامبر دوهزار و چهارده

امروز آخرین روز کاری از یک ماه دوری از اینترنت بود. یک شنبه آینده می‌شود روز آخر و همه چیز را جمع‌بندی می‌کنم. اول باید روشن کنم که این یک ماه دوری کامل از اینترنت نبود. مثلن ایمیلم را مرتب چک می‌کردم یا کارهای بانکی را با اینترنت انجام می‌دادم. ولی وبگردی به صورت عام و خواندن خبر و وبلاگ به صورت خاص از برنامه زندگیم حذف شده بود. حتی خبر خوانم را هم یکی دو بار صفر کردم. جزییات بیشترش بماند برای یک‌شنبه.
چیزی که کاملن حس کردم بالا رفتن بازده کاری بود. خیلی بهتر و مفیدتر بودم.
امروز یکی دو بار به اینترنت سر زدم. برای راه انداختن remote desktop و برای چک کردن کامنت‌های وبلاگ. یک سایت علمی دیدم که به کارم ربطی نداشت و اصلن نباید سر می‌زدم. ولی در کل روز مفیدی بود. الان هشت و نیم شب است و من تازه فرصت کرده‌ام این فایل را باز کنم.
هلند به یک دوست قدیمی ویزا نداده برای شرکت در کنفرانس. به دلیل تحریم. گفته‌اند تهدیدی برای امنیت یکی از کشورهای حوزه یورو است. می‌گویند دنیای غریبی است ولی به نظرم خیلی سرراست است. فقط خیلی تخمی است.
پنج‌هزار تا کار دارم و خسته هم هستم. بخوابم. کارها بماند برای فردا.

شنبه بیست سپتامبر دوهزار و چهارده

فقط این را باز کردم که شنبه را هم نوشته باشم. بی‌حوصله‌ام.

یک‌شنبه بیست و یک سپتامبر دوهزار و چهارده

امروز چندان روز خوبی نبود در ترک اینترنت. کمی یوتیوب استفاده شد. یکی دو تا فروشگاه آنلاین بازی چک شد. ولی خواندن سایت‌های خبری همچنان تعطیل است. یادم نیست قرار بود چیزهایی دربارهٔ ترک اعتیاد به اینترنت بنویسم. ولی این‌ها چیزهایی است که این چند وقته فهمیدم:
خواندن خبر به آدم احساس به روز بودن می‌دهد. ولی احساسم این است که بیشتر از به روز کردن اطلاعات، باعث تغییر دیدگاه می‌شود. زاویه دید آدم هم که تغییر کرد می‌رود دنبال مقاله‌هایی که در همان چارچوب و راستا حرف می‌زنند. آدم خیلی راحت می‌افتد در یک دور باطل. دور بودن از اخبار روز شاید از این نظر مفید باشد که خبرها بیات شده به آدم می‌رسند و از تحلیل‌های نوعاً چرتِ همراه خبر، خبری نیست.
مقدار زیادی از وقت یک پژوهش‌گر صرف جستجو در داده‌های موجود و کارهای سایر پژوهش‌گران می‌شود. این کار بد نیست ولی باید خیلی خیلی کنترل شده باشد. اصولاً در دنیای امروز روی هر موضوعی که دست بگذارید یک نفر قبلن درباره‌اش فکر کرده یا حتی انجامش داده. ولی صادقانه و رک اگر باشم -و کمی بی‌ادب- نیاز به چاپ مقاله باعث شده که پژوهش‌گران به موضوع‌های خوب پژوهشی برینند. موضوع را دستمالی کنند. مقالاتی منتشر کنند که خیلی سطحی است و فقط موضوع بعضاً جذابی را به گند کشیده. گاهی هم -به هر دلیلی- به نظر می‌رسد مسأله‌ای حل شده ولی عملاً فقط در مقالاتی مطرح شده. همین است که گاهی جستجوی سطحی و کار عملی بیشتر حتی اگر به تکرار بینجامد، در نهایت برآیند مفیدتری دارد.
نِردها وقت زیادی را در آزمودن روش‌های مختلف حل یک مسأله صرف می‌کنند. باید و باید و باید این قضیه را کنترل کرد. معادله‌ای را که می‌شود با بیست نرم‌افزار حل کرد لازم نیست با هر بیست تا حل شود. یکی کافی‌ست. همین‌گونه است نوشتن وبلاگ، تایپ مقاله و .... این موضوع وقت من را زیاد می‌گرفت. دارم خودم را محدود می‌کنم. محدودیت همیشه بد نیست. تحریم اما همیشه بد است.
سایت‌هایی هستند که مقالات تحلیلی غالباً طولانی و پرمحتوایی می‌نویسند. یک قانون کلی وجود دارد. اگر کیفیت مقاله‌ها واقعاً بالا باشد، روزی در قالب مجموعه مقالات منتشر خواهند شد. بهتر است منتظر انتشار کتاب باشیم. یک‌نفس خواندن یک موضوع آموزنده‌تر است از نوک‌زدن و بریده‌خوانی.
ایمیل را ترجیحاً با ایمیل کلاینت چک کنید نه با وب‌میل. همین‌که از صفحه وب‌میل یاهو خارج می‌شوید اخبار سلبریتی‌ها با عناوین جذاب و عکس‌هایی بسی جذاب‌تر می‌رود در چشم آدم. خودتان را بابت کلیک کردن روی این خبرها ملامت نکنید. آدم‌هایی هستند که پول می‌گیرند و این صفحه‌ها را طوری طراحی می‌کنند که با روح و روانتان بازی کند. خودتان را تا می‌توانید از این صفحه‌ها دور نگه دارید.
با بچه‌های گروه صحبت می‌کردم درباره ترک اعتیاد به اینترنت. همکار برزیلی گفت بدون فیس‌بوق نمی‌تواند زندگی کند. وقتی شنید عضوش نیستم گفت نود درصد مشکل حل است. دوباره فکر کرد و گفت نود و پنج درصد و سرش را انداخت روی اسمارت فونش. از هر دو دوری کنید: شبکه‌های اجتماعی و اسمارت‌فون‌ها. پیشنهاد علی هم خوب بود. می‌شود برای اسمارت فون سرویس اینترنت نگرفت یا خاموشش کرد.
اصطلاحی هست به نام pet project. به کاری گفته می‌شود که در کنار کار اصلی‌تان به عنوان یک پروژه جانبی و شخصی انجام می‌دهید. گاهی همه‌ٔ روز کاری یا تعطیل آدم مفید نیست. بی‌حالی، مریضی، شیرازیت، ناامیدی، تغییرات بیولوژیک، آب و هوا، زن و بچه، همکارِ گشاد و هزار دلیل دیگر. پروژه‌های شخصی را می‌شود در این زمان‌ها انجام داد. در مورد پژوهش‌گران بیشتر اوقات به درد کارشان هم می‌خورد.
این جمله را بدهید با آب طلا بنویسند، قاب خاتم بگیرید و میخ کنید بالای میز کارتان: «اینترنت جانشین کتاب و استاد نشده و حالا حالاها هم نمی‌شود». ویکیپدیا منبع خوب و حتی گاهی مطمئنی است. ولی ورق زدن یک تکست‌بوک کلاسیک مشکل شما را اکثراً خیلی سریع‌تر حل می‌کند تا زیر و رو کردن صدها صفحه ویکیپدیا و صفحه‌های مشابه. همچنین است صحبت با یک آدم اهل فن. این را بارها تجربه کرده‌ام و در چهار هفته اخیر هم یک بار دیگر تجربه شد. یک ساعتی که با هانس صحبت کردم هم مشکلم را حل کرد و هم به هردویمان ایده‌هایی داد در رابطه با فهم مسأله‌ای که درگیرش هستیم. این آخری را جدی بگیرید: صحبت رودررو به دو تا آدم کمک می‌کند. جستجو در اینترنت احتمالاً به هیچ کس.
موارد دیگری هست که اگر یادم بیاید در پست هفتهٔ آینده می‌نویسم.

Comments powered by Disqus